با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

خداحافظ تا فردا، ویلیام مکسول، محمد حکمت، نشر قطره


* بین تو و کلارنس اتفاقی افتاده؟
** نه.

* دعوای‌تان نشده؟
** نه.

* پس مشکل چیست؟
** نمی‌دانم.

* منظورت این است که نمی‌دانی چه‌طور به من بگویی؟

خداحافظ تا فردا، ویلیام مکسول، محمد حکمت، نشر قطره


از گذشته که حرف می‌زنیم با هر نفس که می‌کشیم دروغ می‌گوییم.

خداحافظ تا فردا، ویلیام مکسول، محمد حکمت، نشر قطره


نمی‌دانم پدرم با چه ترفندی با ماتمش [مرگ همسر] کنار آمد. تنها چیزی که می‌دانم این است که بیش از یک سال طول کشید تا رنگ به چهره‌اش برگشت و وقتی کسی چیز خنده‌داری می‌گفت توانست دوباره بخندد.

قرار آینده، مارک لوی، رضا دلیر، نشر البرز


کلارا گفت: «من این آسمون رو دوست دارم، وقتی هوا خوبه شهر خیلی متفاوت می‌شه.»

جاناتان پاسخ داد: «پدرم به من می‌گفت وقتی یه زن از آب و هوا حرف بزنه یعنی این‌که سعی می‌کنه از یه موضوع دیگه فرار کنه.»

 «و مادرتون چی می‌گفت؟»

 «وقتی هم‌چین حالتی پیش اومد، آخرین کار اینه که این موضوع رو به روش بیاری.»

 «حق با مادرت بوده!»

قرار آینده، مارک لوی، رضا دلیر، نشر البرز


کلارا جذابیتی شهوت‌انگیز داشت، حتی با آن خط سبیل سفیدی که کِرِم در پشت لبش به جا گذاشته بود. 

گچ‌پژ، عصفوریه‌های محسن رضوانی، سوره مهر


بارپروردگارا! قیافه‌ی ما اوراق است. خودت بهادارش کن. مشارکت هم خوب است.

گچ‌پژ، عصفوریه‌های محسن رضوانی، سوره مهر


بی‌خیال عاشقی نشو. زندگی بدون عشق، امکان‌پذیر هست لکن دلپذیر نیست. عشق به نوعی، کُنده‌های درشت زندگی را خرد می‌کند. خرد و قابل هضم. غیر این باشد، کأنّه خوردن جوجه و کوبیده‌ی نذری با قاشق‌های لاجون پلاستیکی، پیرت درمی‌آید. عشق قاشق استیل است. همیشه همراهت داشته با‌ش.

گچ‌پژ، عصفوریه‌های محسن رضوانی، سوره مهر


دلخوش به کالج و آموزشگاه نباش. به هر کی هر چی داده‌اند از توی گهواره داده‌اند.
...
ترجیحاً با این بچه‌مزلّف‌های بلااستحقاق که قبای سجاف قصب می‌پوشند و زلف پاشنه‌نخواب می‌گذارند هم‌بازی نشو. قاطبتاً سر و گوش‌شان می‌جنبد.

در قلمرو زرین، حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، نشر سخن


یکی از تعاریف زیبا و عمیق از فلسفه، که همان دیانت عقل باشد، این است که: فلسفه چیدن بال فرشتگان است. یعنی فلسفه، با توجیه عقلانی هر پدیده، جاذبه روحانی و حیات باطنی آن را از میان می‌برد...

لینکلن در برزخ، جورج ساندرز، رعنا موقعی، نشر ستاک


وقتی دراز می‌کشید و استراحت می‌کرد صورتش غمگین‌ترین چهره‌ای می‌شد که تا به حال دیده بودم. مدت‌ها گذشت تا توانستم خودم را کنترل کرده و بدون گریه کردن به او نگاه کنم.