با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

بیست هزار فرسنگ زیر دریاها - ژول ورن - محمد نجابتی


توصیف من از این همسفر شجاع با نگاهی است که اکنون به او دارم. ما حالا دوستانی قدیمی هستیم و رفاقتی جاودان به مستحکم‌ترین شکل ممکن ما را به یک‌دیگر پیوند داده. «ند» عزیز! آرزو می‌کنم صد سال دیگر زنده باشی تا بیشتر به یادت باشم.


بازگشت - بلیک کراوچ - رضا حسینی


شاید فقط با تحلیل رفتن قوای جسمانی نیست که آدم احساس می‌کند دارد پیر می‌شود. شاید همین از دست رفتن عزیزان است که آدم را پیر می‌کند. وقتی کسانی که بیش از همه دوست‌شان داشته‌ای و هویت تو را ساخته‌اند و دنیایت را تعریف کرده‌اند، می‌گذارند و می‌روند، در خود فرو می‌روی و در سکوتی که روزبه‌روز بیشتر گلویت را می‌گیرد، به سوی هر آینده‌ای که در انتظارت نشسته است، پیش می‌روی.


بیست هزار فرسنگ زیر دریاها - ژول ورن - محمد نجابتی


اولین حسی که از دیدن دریا به آدم دست می‌دهد غرق شدن است.


بازگشت - بلیک کراوچ - رضا حسینی


زندگی چیزی جز یک خداحافظی طولانی با کسانی که دوست‌شان داریم نیست.


آدم برفی - یو نسبو - راضیه خشنود


ساعت دو نیمه‌شب دوباره به کاترین زنگ زد و از خواب بیدارش کرد.
- باز چی شده؟
-- من تو دفترم هستم، یه نگاهی به یادداشت‌هات انداختم. گفتی همه‌ی زن‌های گمشده متأهل بودن، فکر کنم این یه معنایی داره.
- چه معنایی؟
-- نمی‌دونم. می‌خواستم وقتی دارم اینو به یه نفر می‌گم صدای خودم رو بشنوم تا بفهمم احمقانه به نظر می‌آد یا نه.
- خب، چه‌طور به نظر اومد؟
-- احمقانه، شب به خیر.


آدم برفی - یو نسبو - راضیه خشنود


تا این‌جا از او خوشش آمده بود، اما می‌توانست نظرش را عوض کند.
همیشه دلش می‌خواست به دیگران برای ورود به لیست سیاهش فرصت دوباره بدهد.


آدم برفی - یو نسبو - راضیه خشنود


در جوانی فکر می‌کرد حافظه‌ی بد یک ضعف است، حالا که بزرگ‌تر و باتجربه‌تر شده بود دیگر این طور فکر نمی‌کرد.


چرنوبیل - دیوید اریک نلسون - شهربانو صارمی


آکسانا می‌گفت: «وقتی مُردم در گورستان دفنم نکنید، از گورستان می‌ترسم، آن جا فقط مرده‌ها و کلاغ‌ها هستند. مرا در مزرعه خاک کنید.»


چرنوبیل - دیوید اریک نلسون - شهربانو صارمی


خانم به من بگو اگر به دنیا نمی‌آمدم چه می‌شد؟ آن وقت کجا بودم؟ آسمان بودم؟ توی یک سیاره‌ی دیگر؟