ستارِ خواننده را که میگویند شخصیت متکبر و از دماغ فیل افتادهای دارد؛ خلاف این تصویر، صفحه اینستاگرام خودمانی و راحت و بیتکلفی دارد. با اینکه سالها صدایش را دوست داشتهام تازه در فجازی پیدایش کردهام. ترکیبی است از بریدهی شوهای قدیمی، تبریک مناسبتهای ایرانی، عکسهای یادگاری، کلیپ کنسرتها که حاضرین گرفتهاند با آن زوم کردن و لرزشها و بهتر از همه؛ کپشنهایی که پیداست در لحظه نوشته شدهاند و با سلام و احوالپرسی شروع میشود و تمام میشود با ذکر نکته و نصیحتی و آرزویی.
این کشف امشبم است. برای سالگرد فوت پدرش، کلیپی گذاشته با عکسهای قدیمی و فیلمی از سنگ مزار مرحوم با ترانهای که قبلاً نشنیده بودم. و ذکر خیر از درگذشتگان و توصیه به قدر دانستن پدر و مادر. شاید کلیشهای به نظر برسد ولی همراهی آن ملودی آرام و عکسهای سیاه و سفید و متن ساده چندخطی، کارگر افتاد. ترانه را که «یک شبه» نام داشت پیدا کردم و گذاشتم روی تکرار و تکرار و تکرار.
روحانی مچکریم!
دانلود «به رقص آ» با صدای «محسن چاوشی»
آیا صدای «جواد بدیعزاده»، شما را هم مانند من، ویران میکند؟
دریافت «خزان آشنایی» با صدای «جواد بدیعزاده»
برای آدمِ تلویزیونگریزِ بهانهگیرِ همیشهمنتقدی چون من که ادّعا دارد سینما را میشناسد و صاحبِ سلیقه است؛ تحمّل سریالهای تلویزیونی به ویژه مناسبتیهای رمضان، امری است جانکاه. معدود برنامههای گذری هم که میبینم مرا در این عقیده، راسختر میسازد.
حالا تصوّر کنید که چه شود که مجموعهای را ببینم و چونآن بپسندم که بخواهم باز ببینم و دربهدر در سایتهای دانلود فیلم، پیاش بگردم و با اینترنت نفتسوز دانلودش کنم!
از «شاید برای شما هم اتّفاق بیفتد»، ذهنیّت منفی داشتم، چون خوانده بودم تقلیدی است از «کلید اسرار»ِ ترکی که صفت بد در وصفش، رسا نیست و بایستی گفت: فاجعه!
اصلِ جنس که آن باشد دیگر وای به حال بدل.
شبِ شانزدهم رمضان بود گمانم. قسمت «سقوط آزاد» پخش میشد و دقایق اولیهاش را از دست داده بودم. بر خلاف انتظارم مرا گرفت. یکجا نشستم و تا انتها دیدم. اعتراف میکنم که خوشم آمد.
فیلمنامهی دقیق و غافلگیرکننده، گفتوگوهای کوتاه و کوبنده، بازیهای تازه از چهرههای آشنا و ناآشنا، تدوین سریع و بیحشو و زوائد و البتّه کارگردانی خودنمایانه که در زوایای نامتعارف دوربین، جلوهگری میکند.
و پس از مدّتها دیدم که ترانهای پاپ در مجموعهای وطنی، درست و به جا، خرج میشود. جایی که دخترِ قصّه میفهمد بازی و رودست و فریب خورده است؛ ترانهی «شانههای باد» با شعر «افشین مقدّم» و صدای «نیما مسیحا» میآید و حسّ حسرت را دوچندان میکند.
و اعتراف دیگر اینکه به سبک و صدای «مسیحا» علاقهای ندارم ولی این ترانه، استثناست. خوب، اجزای یک کلّ که سنجیده و هنرمندانه، چفت هم باشند، متقابلاً همدیگر را زیبا میکنند.
دریافت ترانهی «شانههای باد» با صدای «نیما مسیحا»
شب نوزدهم رمضان، قسمت «مردن به اختیار»، همآن حسنات قبلی را داشت که این یکی را نیز تماشایی کرد. داستان؛ کند و سنگین شروع شد ولی ضربهی اوّل را محکم زد و تا آخر ادامه داد.
چیزی که در این دو قسمت بیش از همه پسندیدم، دیالوگها بود. گفتوگوهای رفتوبرگشتی، مینیمال و در عینِ حال، منظوررسان که مخاطب را عامی، حساب نمیکرد و با زیادهگویی و همهچیزگویی قصد شیرفهم کردنش را نداشت.
باز هم یک ترانهی دیگر از زوج «مقدّم» و «مسیحا» در صحنهی خداحافظی پدر از کودکِ خفته؛ آمد و اشک از چشم مخاطب گرفت.
به دنبال لینک دانلود این ترانه، تمام اینترنت را الک کردم و نیافتم. ناچار کلّ قسمت را دانلود کردم و صدا را از روی تصویر برداشتم. کیفیتِ پایین کار، به هماین برمیگردد. ضمناً نام اثر را نمیدانستم و حدسی، اسمی گذاشتم.
دریافت ترانهی «دارم میرم از این خونه» با صدای «نیما مسیحا»