با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

گزیده‌ی کتاب مترجمان، خائنان - یکم

گزیده‌ی کتاب «مترجمان، خائنان»
نوشته‌ی «حسن کامشاد»
نشر «نی»

تاریخچه‌ی ترجمه
صفحات 11و 12
یکی از نخستین روایت‌هایی که از ارتباط‌های سیاسی قرون وسطی به دست ما رسیده از وقایع‌نگاری عرب به نام اوحدی است: می‌نویسد که شاهزاده خانمی اروپایی، برثا دختر لوثر ملکه فرنجه [فرنگستان‌] و سرزمین‌های تحت‌الحمایه، در سال 293 هجری (906 میلادی) هدیه و نامه‌ای برای المکتفی بالله خلیفه عباسی فرستاد. پیام دیگری هم در مراسلات بود، که در نامه نیامده بود، و خطاب به شخص خلیفه بود. به گفته مورخ عرب، نامه بر پارچه ابریشم سفید نوشته شده بود «به خطی شبیه خط یونانی اما سرراست‌تر» (لابد خط لاتین بود، ملکه‌ای از ایتالیا حتما به لاتینی می‌نویسد). اوحدی می‌گوید پیام درخواست ازدواج و دوستی با خلیفه بود-که غریب می‌نماید، و چه بسا که در ترجمه خطایی روی داده باشد.

پیام لاتینی را چه‌گونه می‌خواندند؟ در بغداد قرن دهم کجا کسی پیدا می‌شد که بتواند لاتین بخواند؟ به گفته اوحدی همه جا دنبال چنین کسی گشتند، و بالاخره در دکه پارچه‌فروشی، غلامی فرنگی یافتند که می‌توانست «نوشته آن قوم را بخواند». وی را به حضور خلیفه بردند و او نامه را از لاتینی به یونانی ترجمه کرد. سپس سراغ حنین ابن اسحاق مترجم نامدار متون علمی رفتند و اسحق آن را از یونانی به عربی برگرداند.

شب، سکوت، کویر

به کوتاهی حرف‌های قبل قهر...

حرف که می‌زنی؟

بهتر آن که از قهرت بترسند تا از خشمت.

کمی بخشو بخون دردم دوا شه

قبلاً درباره‌ی بلندگوی دبیرستان دخترانه روبه‌روی خانه‌مان گفته بودم. هم‌آن که احساس تکلیف می‌کرد در مراسم و مناسبت‌ها، از هم‌سایه‌ها آزمون شنوایی‌سنجی بگیرد.
شکر خدا حالا که محرّم است و به دستگاه امام حسین نمی‌شود گفت بالای چشمت ابروست. وقتی عرق‌خورها صف اول زنجیر می‌زنند استبعادی ندارد که خانم مدیر، پیچ صدای بلندگویش را تا ته زیاد کند.
موسیقی نوحه‌ای که پخش می‌شد آشنا بود. توی خانه دراز کشیده بودم. سرم را از روی بالش بلند کردم تا بهتر بشنوم.
از این نوحه‌های امروزی مداح‌های تازه به دوران رسیده بود.
بله، جناب مداح روی ملودی ترانه‌ی معروف «دَ َ َ َ َریا اولین عشق مرا بُـُـُـُـُردی» یک شعری شبیه این گذاشته بود:
«سَـَـَـَـَـقّا آخرین مشک مرا بُـُـُـُـُردی!»
یاللعجب! اگر شمای نابوشهری با این سبک نوحه‌ها حال می‌کنید به خودتان ربط دارد ولی ما چرا؟ ما که دست‌مان پر از ریتم و شعر و ملودی‌ست چرا؟ برای ما که «بخشو» و «ناخدا» و «گراشی» داریم قباحت دارد بلندگوی محرم‌جلسی‌ها شویم!

همینه، همینه

گفته بودم که پرسپولیس وقتی آروم می‌شه که سه تا علی (پروین، دایی و کریمی) توش نباشند. یادتونه؟
شهرآورد دیروز رو هم که دیدید، بفرمایید تحویل بگیرید.

وای بر ما

در اینترنت، خیلی درباره‌ی وایبر می‌خوانم. درباره‌ی گروه‌های وایبری، جوک وایبری، صدای زنگ وایبر، وایبر وارده، منبع: وایبر، ملت سرشون تو وایبرشونه و الخ.
از خودم می‌پرسم که این وایبر و گروه‌های وایبری چیست؟ اشتباه نشود، نرم‌افزار وایبر را دارم و بهتر بگویم همه داریم ولی استفاده نمی‌کنیم. منظور از همه، اطرافیان و دور و بری‌هاست. و این که استفاده نمی‌کنیم یعنی کسی استفاده نمی‌کند، کسی چیزی توی وایبر نمی‌فرستند تا ما هم جوابش بدهیم و یا آن را برای کسی در وایبر فوروارد کنیم. کسی توی وایبر نیست.
نرم‌افزار محبوب ما واتس‌آپ است. همه عضو واتس‌آپ و گروه‌هایش هستیم. در زادگاه و محل تحصیل و محل کارم که به ترتیب ابتدا و میانه و انتهای استان بوشهر هست، هر که را می‌شناسم واتس‌آپی‌ست.
حتی هم‌کلاسی‌های دانشگاهی‌ام که طیف متنوعی از شیراز و اهواز و یاسوج هستند برای درس‌ها، در واتس‌آپ گروه درست کرده‌اند.
جغرافیایی که نگاه می‌کنم می‌بینم در جنوب (از شیراز به پایین) همه سبزند تا آبی. ولی به دنیای مجازی که قدم می‌گذارم همه جا صحبت از وایبر است.
چرا؟ نمی‌ دانم. با وجود این‌که وایبر تماس رایگان دارد و تنوع استیکر، باز هم رجوع به واتس‌آپ است.
شاید به این دلیل که در شهرهای کوچک، مردم هم‌دیگر را راحت‌تر می‌بینند و نیاز به معاشرت‌شان به صورت رودررو برطرف می‌شود احتیاجی به تماس رایگان وایبر نمی‌بینند مضاف این‌که اینترنت همراه سریع هم می‌خواهد که فعلاً کمتر کسی دارد.

پی‌نوشت: تا چند روز پیش یکی از آرزوهایم این بود که عضو یک گروه وایبری باشم و جوک وایبری بخوانم بیینم چی هست اصلاً! که به لطف یک دوست قدیمی برآورده شد.