با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

گچ‌پژ، عصفوریه‌های محسن رضوانی، سوره مهر


سعیدِ رباب، نبش هزارتختخوابی، لیموناد و کمپوت می‌فروشد، صدایش می‌کنند: آقا دکتر
حسینِ عمّه، پای سینما فلور، بلیط پاره می‌کند، بهش می‌گویند: آرتیست
پسر سِد خانوم، دو بار صحن امامزاده یحیی، مکبّریِ نماز کرده، شده است: آشیخ
آن وقت به ما که با قرض و قوله، جان کنده‌ایم، کارآفرینی کرده‌ایم، واحد زنبورداری زده‌ایم، می‌گویی: پسره‌ی پشه‌باز!
عیبی ندارد پدرجان! پیشانی‌نوشت ما از همان ابتدا شلغم بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد