با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

غم؛ خودش رو دست دلِ من سپرده

فامیلِ صاحب‌ماشین بود و آمده بود در تعطیلات تابستانی دانشگاه به عنوان راننده کار کند. در مأموریت‌های اداری، معمولاً، کاری به راننده ندارم که چی توی پخش ماشین می‌گذارد به ویژه راننده‌های جدید که می‌گذارم به علاقه و سلیقه خودشان هر چیز دوست دارند گوش کنند تا این وسط سلیقه و شخصیت‌شان دستم بیاید.
سلیقه‌ی خاصی داشت. یک گل‌چین «حبیب» با خودش آورده بود و با هم مرتب این را گوش می‌کردیم. بیش‌ترش را نشنیده بودم و برای یک خوره‌ی موسیقی ایرانی مثل من عجیب بود.
اعتقاد دارم که زیبایی بعضی ترانه‌ها پس از چند بار شنیدن کشف می‌شود. به هم‌این دلیل اگر از ترانه‌ای بدم نیاید دو سه بار دیگر گوش می‌کنم تا تکلیفم با آن مشخص شود.
القصه؛ میان مجموعه‌ی تک‌صدایی راننده‌ی جوان، یکی، توجهم را جلب کرد.

دیروز، بین مکالمات یومیه، از دهانم پرید که «عشق و عاشقی در من خیلی وقته مُرده» و سکوت کردم و یادم افتاد که این جمله را با کمی تحریف از کجا وام گرفته‌ام.
بشنوید. ان‌شاءالله که در شما نمرده باشد.

دریافت ترانه‌ی «عشق زندگی» با صدای «حبیب»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد