با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

ببین، ما هنوز هم نفس می‌کشیم

داشتم می‌رفتم بوشهر. از سه‌راهی «شُنبه» می‌گذشتم. تا هم‌این چند وقت پیش به خاطر زلزله، بسته بود. تازگی‌ها باز شده.
ورودی شهر(ی که نیست)، ماشین عروسی پارک شده بود. یک پژو پارس سفید با دسته‌گل‌های قرمز خوش‌رنگ.
قشنگ‌ترین صحنه‌ای بود که در این مدّت می‌دیدم.
رد که می‌شدم برگشتم دوباره نگاهش کردم.

نظرات 1 + ارسال نظر
متین یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 23:00

می میریم ومیخونیم
سر"ساقی" سلامت!!
...
اگرشنبه که سهلست تاجمعه اش هم نبود! فدای ... مهم کمک به برادران سوری ولبنی ست!! به درک که کل بوشهرش نباشد!! از حلب و درعا و دمشق! که خوشگلترنیست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد