با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

اخوی! التماس دعا

آمد داخل مسجد، جوراب‌هایش را درآورد و دوباره رفت. چند دقیقه بعد با دست و صورت خیس برگشت. با صدای بلند گفت:
«آهای صاحب صندل قهوه‌ای که دم دره، من باهاش رفتم وضو گرفتم. راضی باش!»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد