گزیدهی کتاب «برف و نرگس»
نوشتهی «ناهید طباطبایی»
نشر «چشمه»
صفحهی 21
«یکدانه دختری. ازدواج نکردی. دو خواستگار را رد کردی. خوب کردی. کار میکنی، اما زیاد طول نمیکشد. با چهارمین خواستگارت ازدواج میکنی. تا سه وقت دیگر. سه ماه یا سه سال. دو تا خانه عوض میکنی. شوهرت پولدار میشود. سه تا بچه پیدا میکنی ولی دوتاشان را بغل میگیری. دختر قانعی هستی، قلبت پاک است، خدا بِهِت میدهد. زیاد میترسی. از مریضی میترسی، از مرگ میترسی، نترس. زیاد غصه می خوری، نخور. سعی کن شاد باشی. یک عمل جراحی داری، سخت است اما جان به در میبری. نگران نباش، نوههایت را میبینی و در عروسی یکیشان شرکت میکنی. این ته را انگشت بزن.»
صفحهی 128
مامان میگفت: «تو هنوز خیلی بچهای، حالا خیلی مانده تا مردها را بشناسی.»
میگفتم: « اما شما به سن من که بودی، بچه هم داشتی.»
میگفت: « فرق میکرد، فرق میکند، تو نمیفهمی، هنوز با مردی آشنا نشدی. مردها فقط پسربچههای کوچکی هستند زیر یک مشت ریش و سبیل...»
من خجالت میکشیدم بگویم که تا آن زمان چهارتا دوستپسر داشتهام و اگر ببینم پسری زیادی بچه مانده با یک تیپا از فکرم میاندازمش بیرون.
میای اینها رو اینجا مینویسی، دل ما رو آب میندازی هر طوری شده به این کتاب ها دسترسی پیدا کنیم بخوانیم
ممنون
از نویسندش خوشت میاد یا داستانش؟
من از جفتش بدم میاد!
این، دومین کتابیه که از «ناهید طباطبایی» میخونم.
سمپاتی بهش ندارم،
کتاب تازه خریده هم مثل هندونه دربسته است باید بخونی تا احساسی بهش پیدا کنی
و اما جریان این گزیدهها
این جملهها به دلیل زیبایی و همذاتپنداری که در فردیتشون هست انتخاب شدند و ربطی به کلیت داستان ندارند
شده که از کتابی بدم اومده و به زور تمومش کردم ولی جملاتی رو ازش پسندیدم مثل «به وقت بهشت» از «نرگس جورابچیان» که بعداً میگذارمش.
صفحه 128 رو دوست داشتم
***
جهت اطلاع :
من کلی ازینجا دزدی میکنم البته سعی میکنم منبع آذوقه رو لو بدم
راضی باشی و نباشی خیلی فرقی نمیکنه
من کلاً دستم کجه
راحت باش
کتب ها "کوری" و "بینایی" اثر ژوزه ساراماگو رو پیشنهاد میکنم.
بعد از این دو تا هم پرنده خارزار.
البته احتمال میدم خونده باشی...
دو تا کتاب «ساراماگو» خوندم زمانی که گزیده کتاب برنمیداشتم،
«کوری» رو خیلی پسندیدم.
آخری رو، ولی نخوندم.
ممنون از پیشنهادتون.