با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

درّه‌ی من چه سرسبز بود

خم شد که از روی زمین چیزی بردارد. نمی‌دانم چرا تازگی‌ها مد شده که شورت‌ها این قدر کوچک و پایین باشد که همه چی پیدا باشد.
خندیدم و گفتم: «شلوارتو بکش بالا بچّه»! کفش‌فروشی دارد و کفش زنانه می‌فروشد. «وقتی توی مغازه خم می‌شی از طبقات زیری کفشی برداری، خجالت نمی‌کشی دخترا ببینندت»؟
گفت: «چرا؟ آی می‌خندند... آی می‌خندند. توی آینه یواشکی می‌بینم‌شان!»

نظرات 1 + ارسال نظر
یگانه شنبه 2 مهر 1390 ساعت 21:57

عجب آدم خوبی
توی این قحطی خنده موجبات خندیدن روبه راه می کند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد