خم شد که از روی زمین چیزی بردارد. نمیدانم چرا تازگیها مد شده که شورتها این قدر کوچک و پایین باشد که همه چی پیدا باشد.
خندیدم و گفتم: «شلوارتو بکش بالا بچّه»! کفشفروشی دارد و کفش زنانه میفروشد. «وقتی توی مغازه خم میشی از طبقات زیری کفشی برداری، خجالت نمیکشی دخترا ببینندت»؟
گفت: «چرا؟ آی میخندند... آی میخندند. توی آینه یواشکی میبینمشان!»
عجب آدم خوبی
توی این قحطی خنده موجبات خندیدن روبه راه می کند