با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

گزیده‌ی‌ کتاب چند کلمه‌ از مادرشوهر - یک

پیش‌نوشت: این‌ها رو اتفاقی توی رایانه‌ام پیدا کردم. کتابش رو دو سال پیش خواندم. گلچینی است درباره جایگاه زن در ادبیات و امثال قدیم پارسی. آن زمان عادت نداشتم شماره‌ی صفحه بردارم. برای هم‌این کتاب را از نو خواندم و گزیده‌ها را پس و پیش کردم. درهم است دیگر! بی‌ادبی‌هایش را بگذارید پای لقمان‌بازی قدما! شما چشم‌تان را ببندید و ندید بگیرید.


گزیده‌ی‌ کتاب «چند کلمه‌ از مادرشوهر»
امثال و حِکَم مربوط به زنان در زبان فارسی
«بنفشه حجازی»
نشر «فرزان روز»


زن چیست؟
صفحه‌ی 30

زن و اژدها هر دو در خاک به
وز این هر دو روی زمین پاک به

«فردوسی»

صفحه‌ی 31

مردان همه جا خجسته حالند
بی‌‌چاره زنان که بسته بالند
آمدشدِ عشق، کار زن نیست
زن، مالک کار خویش‌تن نیست

«جامی»

ویژگی‌های منفی زنان
صفحه‌ی 37

دل‌آرام باشد زن نیک‌خواه
ولیکن زن بد، خدایا پناه!

«سعدی»

صفحه‌ی 44

حسن مُرد،
حسین غم از دلم بُرد!
(درباره‌ی بی‌وفایی زن – ازدواج یا دل بستن به مرد دیگری پس از مرگ شوهر اول)

صفحه‌ی 45
مکر زنان، خر نکِشد!

شلخته بودن
صفحه‌ی 47

روزیِ گربه، دست زن شلخته است!

صفحه‌ی 47

زنان را از آن نام نآید بلند
که پیوسته در خوردن و خفتن‌اند

«فردوسی»

صفحه‌ی 48

مردی را به دار می‌بردند، زن گفت در بازگشتن یک شلیته گُلی برای من بخر.

صفحه‌ی 53

• ببینم از این‌م می‌تونین واسه‌م حرف درآرین؟
(زانیه‌ای را به تشهیر، سرتراشیده و باژگونه بر خری نشانیده، می‌گردانیدند. زن، آن‌گاه که زنان همسایه را میان تماشاییان دید، خشمگین و خیره در آنان نگریست و گفت:...)

مقاومت در برابر جداسازی
صفحه‌ی 73

آمد لب بام، قالی‌چه تکون داد
قالی‌چه گرد نداشت، خودش رو نشون داد!


هر آن نخلی که شاخش سربه‌در بود
مدامش باغبان، خونین‌جگر بود


صفحه‌ی 75

محرّم آمد و عیش بزرگ زن‌ها شد
برای گوشه‌نشینان، بهانه پیدا شد

«اوحدی»

صفحه‌ی 78

مرگ زن، هیچ کم از لذّت دامادی نیست!

صفحه‌ی 82

وصل زن هر چند باشد پیش مرد کام‌جوی
روحِ راحت را کفیل و نقد عشرت را ضمان
لیک با او شمع صحبت در نمی‌گیرد از آنک
من سخن از آسمان می‌گویم او از ریسمان

«نظامی»


مرد آزاده نباید که کند میل دو چیز
تا همه عمر وجودش به سلامت باشد
زن نخواهد اگرش دختر قیصر بدهند
وام نستاند اگر وعده قیامت باشد

«ابن‌یمین»

چو عیسی گر توانی خفت، بی‌جفت
مده نقد تجرّد را ز کف، مفت
به گلخن، پشت بر خاکستر گرم
به از پهلوی زن در بستر نرم

«جامی»

صفحه‌ی 83

• این راه‌یه که کسی به تهش نمی‌رسه!
(پند بزرگ‌تر به تازه‌داماد یا کسی که مُفرِط در مجامعت باشد)

صفحه‌ی 90

مثل تُنگ بلور...
(تنی سپید با فربهی میانه)

مثل قرص ماه...
(چهره‌ی گوشت‌ناک و جمیل)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد