با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی

در هر مواجهه با یک‌دیگر به هم لبخند می‌زنیم. خنده نه! تنها لبخند. کاری به این نداریم که قبلش غم و غصه و کسالت و ناراحتی و بی‌حوصلگی و کلافگی و درد و خشم و رنج داریم. همه را غلاف می‌کنیم. در مقابل هم خلع‌سلاح می‌شویم انگار. حتا اگر تلاقی نگاه‌مان در کسری از ثانیه باشد، به قدر نگاهی گذرا در حال عبور از کنار هم، لبخند می‌زنیم. گویی که این لبخند روی استارت‌آپ ما نصب شده باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد