با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم

میومیو، روبه‌روم نشسته بود و ورجه وورجه می‌کرد. دماغم را کردم لای موهاش و گفتم:
«یه هفته دو هفته
زهرایی حموم نرفته»
مادرش آمد وسط: «هم‌این دیروز حمومش کردم!»
ولی من حواسم رفته بود به خرداد هشتاد و هشت.
روزگاری بر ما گذشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد