با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

میومیو کجایی؟

هر شب از در و دیوار این کوچه، سگ و گربه بود که می‌بارید، امشب که این «میومیو» هوس دیدن پیشی کرده قحطی گربه آمده بود.
نصفِ شبی، بچه‌بغل، چهار کوچه را گشتم تا بلاخره توی کوچه‌ی پنجمی کنار آشغال‌ها، مچ یکی‌‌ش را گرفتم. ذوق‌زده دویدیم دنبالش که بیچاره از ترس مثل موشک دررفت. دست از پا درازتر برگشتیم.
پیشی از پشت دیوار یکی از خانه‌ها سرک کشید و نگاه‌مان کرد. شاید با خودش می‌گفت: «اینا دیگه کی‌اند؟ گربه‌ندیده‌ها!»

نظرات 1 + ارسال نظر
مرضیه یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 07:31

ای جونم... هوس دیدن گربه کرده بوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد