با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

و چه دورند و چه نزدیک به هم

27 و 28 و 29 اسفند.
این سه روز را بیش‌تر از سیزده روز بعدش دوست دارم. برای من، شادی‌ها در این سه روز دورخیز می‌کنند برای صعود و در لحظه‌ی تحویل سال به نقطه‌ی اوج می‌رسند و پس از آن سیر نزولی‌شان شروع می‌شود.
روزهایی که از مسابقه‌ی ملّت برای خرید و خانه‌تکانی و اتمام کارها، کناره می‌گیرم و در آرامش خود غرق می‌شوم.
روزهایی که خورشید هم مهربان‌تر می‌تابد. روزهایی که بدون رخ‌داد هیچ اتفاق دل‌پذیر و مهیّجی، بی‌دلیل از تک‌تک دقایق‌شان لذّت می‌برم.

24 اسفند 1389 – هتل پرشیا – ساعت 2 بامداد


پی‌نوشت: این را می‌خواستم در هم‌آن سه روز موصوف منتشر کنم که بیماری مانع شد. حالا هم دیر نشده. توی آن سیزده روز کذایی هستیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
سیب جمعه 12 فروردین 1390 ساعت 09:36

فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را
عشرت امروز بی اندیشه فردا خوش است

تو جمعه 12 فروردین 1390 ساعت 15:02 http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

توی بعضی از دقایق میشه لم داد و با طیب خاطر استراحت کرد...احتمالا اونا واسه تو این جنسی بودن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد