... بر خلاف همهی این تحلیلهای روانشناسانه و بررسیهای روانکاوانه و نتیجهگیریهای علمی، باید بگویم که او، فقط و فقط، همدم میخواهد. همدل میخواهد. همآغوش میخواهد. (تصورات جنسی را داخل ماجرا نکن)!
او یک سینه ستبر مردانه میخواهد که سرش را رویش بگذارد و میان یک حجم محکم و مطمئن، مچاله شود. او دستی میخواهد که با زلفهاش بازی کند و برود توی موهاش و نازش کند. او دوست دارد در آن حالت بیوزنی، فشار دو لب رو پشت موهایش احساس کند و خودش را به خواب بزند و همه عمر سر از این مستی برندارد.
او، این شکلکهای قلب و likeها و کلمات عاشقانهی هرجایی را نمیخواهد...
پینوشت 1: شرمنده! هر توضیح بیشتر، گنگی ماجرا را بیشتر میکند.
پینوشت 2: البته که کلمات عاشقانه؛ هرجایی نیستند. اما دستمالی شدن، هر جنسی را دستِ دوّم میکند.
پینوشت 3: «او»، میتواند «تو» باشد.
آره خودشه...دقیقا همینه...تو بی نظیری مجتبی...او اگه زنه زن باشه دقیقا همین ها رو میخواد...اصلا تو بی نظیری...نمیتونستم ازت تعریف نکنم...حیفم میاد بهت نگم ...او زن زن هست تو مرد مردباش براش...آها...دقیقا بزار روی سینه ستبر و مردونه تو مچاله بشه و احساس امنیت کنه...به شدت احساس امنیت کنه...
وای وای وای...تو بی نظیری مجتبی...حقیقتا بی نظیری...
من این وسط کاره ای نیستم.
ناظرم و روایت می کنم.
خوب روایت میکنی...
میشه خواهشاً یکبار خودت رو به ناظر بودن نزنی
خودت رو
به ناظر بودن
نزنی
فیلمی شده واسه خودش
(چقدر دوست دارم اشتباه نکرده باشم!)
نه! شما اشتباه نمی کنید.
خطایی هست، از من است.
درست میشود، همینطور که نمی ماند
این منم... آن سینه ی ستبر مردانه، آن دستهای بزرگ و محکم "دست های او"...
عالی نوشتید
آتش زدی در جان ما ...........(اشک شوق)