با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

مثل امشب که شبی نیست

ای که خود را در دل ما زشت ‌منظر دیده‌ای
رنگ خود را چاره کن، آیینه‌ی ما زرد نیست


پی‌نوشت: شرمنده که ناامیدت می‌کنم.

خبری نیست. باشه دردا برای فردا...

نظرات 6 + ارسال نظر
داستان‌گو چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 03:05 http://dastangooo.blogsky.com/

اسم بلاگت من رو کشون این جا/.

تو چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 03:57 http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

ما که زشت ندیدیم بیچاره اونایی که زشت دیدن... :)

مرضیه چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 07:01

جای مورچه خالی....

سیب چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 12:48 http://sibeleila.persianblog.ir/

عجب عنوان و پی نوشتت با هم میخورن
خوشمان آمد عجیب
اون وسط حالا اون شعر هم ضدحال بدی نبود!

عنوا و پی نوشت برگرفته از ترانه «خبری نیست» هست از «سهراب پاکزاد» و «امیر طبری».

مهشید چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 12:56

عاشق که باشیم معشوق را زیباترین می بینیم...

تو شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 03:42 http://httpwww.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

نیستی دوست عزیز...نه شبا نه صبح ها...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد