سانسور چی شده بودم که ممیزی های کار درست باید جلوی پایم لنگ می انداختند. انقدر خوب سانسور میکردم که دیگر ردی هم از دل مشغولیهایم در آن روزها نمانده. چند سالی را هیچ به خاطر نمی آورم. سانسورچی بودم با یک نقاب بی ترک اما پر از احساس. این درد بدتریست. که می گفتند برو بی احساس!اینقدر خودت را سانسور کن تا یادت بره چی بودی.
احسنت همیشه همه چیز رو بدون سانسور میگم کلی هم انگشت اتهام طرفمه ولی همیشه هم همه بهم میگن مرموز، سکرت، سیاسی، حراستی، سانسور!!!!!!! ولی من بازم همیشه همه چیز و بدون سانسور میگم!
این دو تا جمله نصفه شبی شایدم دم صبحی رفت رو مخم..
بی احساس....
خود سانسوری...
وای مجتبی تعریفی از من کردی تو این پست...
هر چند باز خودسانسوری اجازه نداد به جای «برو» بنویسم «گم شو»
سانسور چی شده بودم که ممیزی های کار درست باید جلوی پایم لنگ می انداختند.
انقدر خوب سانسور میکردم که دیگر ردی هم از دل مشغولیهایم در آن روزها نمانده.
چند سالی را هیچ به خاطر نمی آورم.
سانسورچی بودم با یک نقاب بی ترک اما پر از احساس.
این درد بدتریست.
که می گفتند
برو بی احساس!اینقدر خودت را سانسور کن تا یادت بره چی بودی.
هستی امشب؟
احسنت
همیشه همه چیز رو بدون سانسور میگم
کلی هم انگشت اتهام طرفمه
ولی همیشه هم همه بهم میگن مرموز، سکرت، سیاسی، حراستی، سانسور!!!!!!!
ولی من بازم همیشه همه چیز و بدون سانسور میگم!
کار خوبی می کنید
ادامه بدهید
گاهی حیاست که بنظرم بد نیست.
عریانی نمیتواند افتخار بشریت باشد.
بله دریدگی هنر نیست
ولی نسبیت صفات اخلاقی است که ما را دیوانه کرده