سال 1384 یکی از دوستان اهل «خورموج»، CD صوتیای را که از ادارهی ارشاد شهرشان گرفته بود، به من هدیه داد. مشتمل بود بر نوحهخوانی و سینهزنی و شروهخوانی جنوبی با صدای هنرمندان بنام و گمنام محلّی. نکتهی متمایز در این مجموعه، وجود چند قطعهی آوازی با صدای زنانه بود. در منطقه، خانمهای بسیاری هستند که در مراسم مذهبی و ترحیم، مداحی و شروهخوانی میکنند ولی بنا به حرمت صدای زن، ضبط و منتشر نمیشوند. ما مردمِ اسیرِ آفتاب، حساسیت زیادی به شروه و فایز داریم و هر چیزی که در قالب شروه خوانده شود، اشکمان را در میآورد. یکی از این لالاییهای زنانه را که برای مادربزرگم پخش کردم، چنان منقلب شد و گریه کرد که از صرافت افتادم و قطعش کردم.
حالا که به لطف «مختارنامه» و تیتراژ پایانیاش، همه «صدیقه بحرانی» را میشناسند، سری زدم به آرشیوم و CD موصوف را که حالا خشدار شده بود، پیدا کردم. غیر از اجرای غیراستودیویی و بدون موسیقی و افکت «لالایی علی اصغر» با صدای «صدیقه بحرانی»، یک تکگویی سوزناک از زبان زینب را نیز پیدا کردم که از لینک های زیر میتوانید دریافت کنید:
دانلود «لالایی علی اصغر» با صدای «صدیقه بحرانی»
دانلود «با برادر رفته بودم، بیبرادر آمدم»
پینوشت: چند وقت پیش مطلبی نوشته بودم و گفتم که خط قرمزها در حال فرو ریختناند. پخش تکخوانی زنانه (هر چند به بهانه امام حسین) و دیدار و تقدیر رییس صداوسیما با خوانندهاش، شاهدی دیگر بر این مدعاست.
خیلی زیباست این لالایی...
با خط قرمز ها کاری ندارم. با اینکه لشکر کشی کنیم و از رویشان هم رد شویم یا نشویم هم کاری ندارم.
واقعا کاری ندارم ها. اصلا جبهه مشخصی ندارم در برابر این موضوع.
اما برای خیلی از این نواها که در حنجره می مانند همیشه بد جوری دلم می گیرد.
خیلی وقت ها به صداهایی فکر میکنم که پشت خط قرمزها می مانند و ما هیچ وقت نمی شنویشمان. ما محروم می شویم از شنیدن آن صدا ،و آن صدا هم سیب می شود و گلوی صاحبش را می گیرد.
بد حسرتی است نشنیدن خیلی هایشان. بدتر حسرتی است غم باد صاحب صداها.
اما همین است دیگر. چه می شود کرد؟
حسرت هست . اما جبهه ندارم.
دیر نباشد آن که این بغض هزاره بشکند
هر که بر آورد ز دل هر چه که بر زبان رسد
این خط قرمزها هم از آن چیزهایی است که نمیفهمم از بودنشان باید خوشحال باشم، یا از نبودنشان...
خط قرمزی که درون آدمها نباشد، بیرون آدمها دوام نمی آورد...
...