ماهنامه سینمایی «24» را دستم گرفته
بودم و سرسری ورق میزدم و عکسها و تیترها را نگاهی میکردم تا رسیدم به
مصاحبهای با جیسون ریتمن Jason Reitman کارگردان کانادایی فیلمهای «جونو»
«Juno 2007» و «توی آسمان» «Up In The Air 2009» که تصویر تمامصفحهاش
کنار مطلب کار شده بود. یک آن یادم رفت کجا هستم و دارم چه کار میکنم. از
خودم پرسیدم: «من این عکس رو کِی گرفتم که خودم یادم نیست؟ یادم هم نمیآد
که کسی این عکس رو از من گرفته باشه». آنِ دیگر از عالم ماوراء خارج شدم.
از شباهت چهرۀ این آقا با خودم غافلگیر و متعجب شدم. برای اینکه از توهّم
خارج شوم، مجله را به دست دوستی دادم بدون آنکه از موضوع، باخبرش کنم. او
هم ورق زد و ورق زد تا به صفحۀ کذایی رسید و گفت: «اِ، این بابا چهقدر
شبیه توئه». من هم از در انکار درآمدم که: «ببینم. نه، کجاش شبیه منه؟» و
او هم اصرار: «بیا خوب نگاه کن. کپیِ خودته».
تصویر طرف را از مجله پاره کردم تا سر فرصت اسکنش کنم و یادگاری نگه دارم.
توی خانه، تا عکس را از کیفم درآوردم، خواهر کوچکم (هم از من کوچکتر است و
هم کوچک است) که کنارم نشسته بود، خیال کرد عکس تازه گرفتم.
گذشت تا چند روز پیش. کمد کتابها و کاغذها و اسنادم را (که شبیه کمد آقای
ووپی در انیمیشن تنسی تاکسیدو شده بود) ریخته بودم بیرون تا نظمی بهشان
بدهم. عکس «جیسون ریتمن» را کنار کامپیوتر گذاشتم تا بعد به حسابش برسم.
گوشهای مشغول کارم بودم که با صدای برادرم به خودم آمدم. «مجتبی! این عکس
توئه؟» برگشتم طرفش و دیدم که پوستر به دست بالای سر کامپیوتر ایستاده و
براندازش میکند. همزادم را بهش معرفی کردم. گفت: «لحظۀ اول جا خوردم.
نوشته کنار عکس رو که دیدم شک کردم».
خیلی جالب و هیجانانگیز است. یک نفر، هزاران کیلومتر آن سمت دنیا هست که
قیافهاش با تو مو نمیزند. انگار دوقلوهایی باشید بدون هیچگونه رابطۀ
خونی. حسّ دلپذیری است دانستن اینکه یکی در این دنیا هست همشکل و
همصورت تو. تصویر «جیسون ریتمن» را در ادامۀ مطلب گذاشتهام.
و ذکر یک نکته:
مدتهاست که به دلیل شرایط کاری، موهایم را بلند نمیکنم.