با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

من به این فاجعه عادت کردم

منزل یکی از دوستان با پسر نوجوانی فوتبال دستی بازی می‌کردم. مبارزه، داغ و بازار کرکری گرم بود. رقیب، قهرمان بلامنازع فامیل‌شان که تنها هم‌آوردش من بودم، نوجوانی حدوداً 15 ساله و نصف من سن داشت. ماه‌واره هم روی یکی از این شبکه‌های فارسی بود که فیلم‌های خارجی دوبله داخل را به همراه سانسورهایش پخش می‌کرد. مسابقه، پایاپای و مهیّج پیش می‌رفت که فیلم رسید به آن‌جا که نباید... قهرمان مرد رفت توی کار قهرمان زن و مشغول درآوردن لباس‌هایش شد. هم‌بازی من که بازی یادش رفت. دسته‌ها را محکم گرفته بود و نه ادامه می‌داد و نه فیلم را رها می‌کرد. کلافه شده بودم. گرمای بازی داشت می‌خوابید. به جدی و شوخی گفتم: بچه‌جون! نگاه نکن. مناسب تو نیست. به بابات میگم‌ها. او هم نه داشت و نه برداشت و گفت: بابام هم نصفه شب‌ها یواشکی نگاه می‌کنه! آمدم بگویم که تأثیر این صحنه‌ها روی تو و روی بابات خیلی فرق داره که نگفتم. طفلکی بدجوری میخ فیلم شده بود. جوری که یکی از دسته‌هایش را جابه‌جا کردم، نفهمید. بیش‌تر و به‌تر نگاهش کردم.
بی‌اختیار پرت شدم به گذشته. اول بلوغ. درحال شناخت کیفیتی به نام مردانگی. تجربه یک حسّ جدید و بسیار قوی. لذّت و ترس توأم اوّلین نگاه‌ها. اوّلین لمس‌ها. کشف جاذبه‌های جنسی نوع مخالف. پستی‌ها و بلندی‌ها. زشتی‌ها و زیبایی‌ها. هیجان و شرم دیدن اوّلین عکس. اوّلین فیلم. پچ‌پچه‌های درگوشی با هم‌سالان. نگا‌ه‌های دزدکی. ورق‌زدن مخفیانه کتاب‌های ممنوعه. شکستن فیلتر‌ها. عبور از خطوط قرمز. راهی که طی کردیم و تجربه‌ای که از سر گذراندیم و شکست‌هایی که خوردیم و عبرت‌هایی که آموختیم تا رسیدیم به این‌جا. جایی که دیدن یک فیلم مثل سونامی غرق‌مان نمی‌کند. زیر و رو نمی‌شویم و در آتش هوس خاکستر نمی‌شویم. جایی که محرّک‌ها نه کم‌تر بل‌که ضیعف‌تر شده‌اند. راهی که دوست هم‌بازی‌ام در ابتدای آن است. یعنی باید این مسیر طولانی و سنگلاخ را بکوبد و بیاید تا برسد به الان ما؟ از گرسنگی به اشباع‌؟ به ضدضربه شدن؟ هی آزمون و هی خطا وقتی که از نصیحت متنفریم. چه راه و روزگار سختی پیش رو داری پسرجان!
هنوز محو صحفه تلویزیون بود و فریم به فریمش را با حرص و ولع می‌بلعید. برای سربه‌سر گذاشتنش، زدم کانال دیگر که دادش به هوا رفت. خوش‌بختانه کارگردان، حیا به خرج داد و بی‌خیال جزییات امر خیر شد و کات داد به صحنه استراحت بین دو نیمه روی تخت‌خواب.
خوب، می‌ریم که داشته باشیم ادامه بازی رو. 8 به 4 جلو افتاده بودم و رقیب سخت تلاش می‌کرد به من برسد که در آن‌سو، طی یک تعقیب و گریز با خلاف‌کارها، ناغافل آقای توی فیلم افتاد توی یک رودخانه یخ‌زده. خانمه هم سریع به دادش رسید و از آب کشیدش بیرون و برد یه جای گرم. مرد از سرما داشت بلرزون می‌رفت و عن‌قریب بود که خون توی رگ‌هایش یخ بزند. زن هم به ناچار شروع کرد به کندن لباس‌ها و در آغوش گرفتنش تا با دمای 37 درجه بدنش، گرما و زندگی را به بدن نیمه‌جان مرد برگرداند. (در فیلم «تریستان و ایزوت» مشابه هم‌چین صحنه‌ای بود ولی بازیگر «ایزوت» کجا و این یکی کجا!). دوست ما هم از خداخواسته فی‌الفور باخت را پذیرفت و نشست به تماشا. در همین حین برگشت و معصومانه پرسید: مگه این‌جوری هم میشه؟
آهی کشیدم و گفتم: آره، به این میگن تبادل گرمایی. تو، گوسفند رو هم بغل کنی گرمت می‌شه چه برسه به این که آتیشه.
دیگر یافتن یک فیلم روز هالیوودی بدون مورد، بدون صحنه‌های برهنگی و هم‌آغوشی از محالات است.
کمتر فیلمی است که بتوان با خیال راحت و بدون جدا کردن ریموت کنترل از خود، با (خانواده که سهل است!) دوستان رودربایستی‌دار تماشا کرد.
کارگردانان سینما، با ربط و بی‌ربط هنرپیشگان مرد و زن زیبای و پرهوا‌دار را به آغوش هم می‌اندازند تا هم میل به روس‌پ‌ی‌گری پنهان بازیگران ارضاء شود و هم هرزه‌خواهی بینندگان سینما و هم جیب تهیه‌کنندگان پر و پرتر شود. روزگاری است که دیدن یک فیلم پ‌ورن‌وی صرف، مخاطبان را راضی نمی‌کند. آن‌ها، قصه می‌خواهند با نقش‌آفرینی مردان و زنان محبوب‌شان. کسانی که علاوه بر جاذبه بدن‌شان، توانایی‌های دیگری مانند بازی‌گری هم دارند. آنان، سکانس‌های جنسی‌ای را که به طور هوش‌مندانه در جای‌جای فیلم پراکنده‌اند، ترجیح می‌دهند به یک هرزه‌نگاری بلاوقفه از ابتدا تا به انتها که گاهی تا مرز جنون، مشمئزکننده می‌شود. آن‌ها به اندازه می‌خواهند و به موقع.
ستارگان سینما نیز مرزها را درنوردیده‌اند و با پ‌ورن‌استارها، تداخل کاری پیدا کرده‌اند. فقط تعداد محدودی از زنان بازی‌گرند که از حضور در این سکانس‌ها (و نه فیلم‌ها) اجتناب می‌کنند. عد‌ه‌ای دیگر که مقیّدترند به شرط ستر عورت (در حدّ ب‌ی‌ک‌ی‌ن‌ی!) بازی می‌کنند. (مثل «الیشا کاتبرت» که در ایران او را با فیلم دختر همسایه می‌شناسند). می‌ماند خیل بازی‌گران زنی که به هیچ پیشنهادی نه نمی‌گویند و همه جوره پایه‌اند! به طور مثال  جالب است بدانید که «کیت وینسلت»، هنرپیشه فیلم تایتانیک، در سینمای غرب مشهور است به این‌که سکانس‌های N u d e یا همان برهنگی را عالی بازی می‌کند (و جالب‌تر این‌که در فیلم جاده انقلابی، که اگر اشتباه نکنم  با دو نفر، دو سکانس جنسی بازی کرد، کارگردان فیلم، «سام مندز»، شوهرش بود!)
و چه هنرمندند کارگردان‌های وطنی که بدون استفاده از صحنه‌های برهنگی و جذابیت‌های جنس لطیف و هرزه‌نگاری کلامی و تصویری، مجموعه‌های دیدنی و پرطرف‌داری مثل «تاوان» و «زیر هشت» و «فاصله‌ها» می‌سازند.

بعدنوشت: شرمنده که این مطلب مقداری اروتیک شد. بی‌زارم از خودسانسوری که فقط به مجهولات می‌افزاید و سوءتفاهم پیش می‌آورد.
باید می نوشتم چون روبه‌رو شدن با خود، از اصولی است که به آن پای‌بندم.
نظرات 2 + ارسال نظر
سیب یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 17:49 http://sibeleila.persianblog.ir/

like!

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 تیر 1391 ساعت 11:24

وبلاگتو همین طوری پیدا کردم دنبال مطلب میگشتم که بهش رسیدم الان دو روزی میشه که مطالبشو میخونم بسیار زیبا بودش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد