با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

م آخر چسبان

هر وقت دستت رفت توی جیب خودت، ضمیر متصل «م» را به اشیاء اضافه کن.

باد

روزی که باد شدید می‌وزد:

1.        زن چادری نباید پشت به باد حرکت کند.

2.       زن مانتویی نبایست رو به باد راه برود.

3.      مرد هیز بیرون نیاید، بهتر است کلاً.

انتقام

- چرا داری با خودت این کار را می‌کنی؟

- دارم از زندگی‌ام انتقام می‌گیرم.

سکوت

از سکوتم بسنج که چقدر دوستت دارم.

احمدی نژاد و موسوی

مناظره نبود، محاکمۀ نظام بود.

جز...

از صفات خوب، همه را دارم جز:

فروتنی!

شکایتی ندارم

اگر خدا در آن دنیا بهشت را نصیبم نکرد، شکایتى ندارم.
همین که تو را در این دنیا دارم، کفایت مى‎کند.

حالا چطور شده مگه؟

همه توجیهات مزخرف و اعصاب خردکنت یک طرف، شنیدن «حالا چطور شده مگه؟» هم یک طرف!

سربازی

سربازى، مرد نمى‎سازد. فقط فرد را براى زندگى در یک کشور جهان‎سومى آماده مى‎کند.

خدا هم...

- کاش مى‎دانستم به چه فکر مى‎کنى.
- همان بهتر که نمى‎توانى! کاش خدا هم نمى‎توانست.

بسه

بسه بارون!
خدایا دوش حمومت رو ببند.

شلوغ

خدا! ما واسه چیت بودیم؟

چرا سر خودت رو شلوغ کردى؟

اخبار

- چرا اخبار گوش نمیدى؟
- مگه مجبورم آینه بگیرم دستم تا کثافتاى دوروبرم رو دوبرابر ببینم؟

من

خودم رو خیلى قبول دارم، ولى اگر همه آدم‎هاى دنیا شبیه <من‎‎<‎ بودند، خداییش چه دنیاى کسالت‎بارى مى‎شد؟

آرزوهای کوچک

این‎قدر آرزوهایم کوچکند که خدا هم دلش نمى‎آید برآورده‎شان نکند.

کار

- اگه اخراجت کردند، کار دیگه‎اى هم بلدى برى سراغش؟
- میرم توى گروه " کارگران مشغول کارند " مسوول تکان دادن پرچم میشم.

احساس

- چه احساسی داری؟
- مثل این که شبه و برق رفته و همه جا تاریکه و من، خوابم می‌بره.
بیدار میشم می‌بینم عصر حجره و برقی نیست که بیاد.

حسرت

با این همه آرزو، اگر اجل نکشدم، حسرت مى‎کشد.

زنده 1

- نیستی؟ کجایی؟ چکار می‌کنی؟
- فقط زنده‌ام، فقط.

زنده 2

- زنده‌ای؟
- فقط نفس می‌کشم، که اون هم غیرارادیه.

آغوش

در آغوش توست که وجود خدا را حس می‌کنم.

ببخشید

سخت‎ترین‎ ‎کار‎ ‎دنیا‎ ‎که‎ ‎پس‎ ‎از‎ ‎آن‎ ‎همه کارها‎ ‎آسان‎ ‎می‎شود؛‎
‎گفتن‎ ‎کلمه « ببخشید » است.

همین

همینم که هستم. نمیپسندی قطع رابطه کن و گرنه  

تحمل کن.

بعد از این دیوانه سازم خویش را

بدشانسی رو میبینی. در دراماتیکترین وضعیتها، عقل و منطق نمی‌ذاره تصمیم احساسی بگیرم.

به همین دلیله که از زندگیم لذت نمیبرم.

فال گل

پرپرم کن.

غرور

هرچه داشتم، جز یکی را به پایت ریختم.

دیگر غرورم را از من نگیر.

منِ بیغرور، موجود بیارزشی‌ست که لیاقت عشق تو را نخواهد داشت.

چه توقعاتی داری تو

- دوسِت نداشته باشم؟

اگر قیچی چسباند و چسب پاره کرد، من هم میتوانم.

چه توقعاتی داری تو...

گریه نکن

اگر غم و غصه دنیا به دلم هجوم بیاورند، اگر ماتم عالم بر سرم آوار شود، هیچیک مثل اشک ریختن تو نمیتواند من را به گریه بیاندازد.

گریه نکن تا زنده بمانم.

دشمن دارم، پس هستم

بقیه را نمیدانم ولی هویت ما با دشمنانمان تعریف میشود. در این اقلیم کسی که دشمن نداشته باشد، مرده بدانیدش.

قانون

اینجا‎ - ‎یعنی‎ ‎تا‎ ‎شعاع‎ ‎هزار‎ ‎کیلومتری‎ ‎من - ‎ ‎قانون ‎چیزی‎ ‎است‎ ‎که ‎مأمور‎ ‎اجرای‎ ‎قانون‎ ‎می‎گوید‎ ‎نه‎ ‎آن‎چه‎ ‎که‎ ‎توی‎ ‎کتاب‎های‎ ‎قانون‎ ‎نوشته‎ ‎شده‎ ‎است.