هر وقت دستت رفت توی جیب خودت، ضمیر متصل «م» را به اشیاء اضافه کن.
روزی که باد شدید میوزد:
1. زن چادری نباید پشت به باد حرکت کند.
2. زن مانتویی نبایست رو به باد راه برود.
3. مرد هیز بیرون نیاید، بهتر است کلاً.
از سکوتم بسنج که چقدر دوستت دارم.
مناظره نبود، محاکمۀ نظام بود.
اگر خدا در آن دنیا بهشت را نصیبم نکرد، شکایتى ندارم.
همین که تو را در این دنیا دارم، کفایت مىکند.
همه توجیهات مزخرف و اعصاب خردکنت یک طرف، شنیدن «حالا چطور شده مگه؟» هم یک طرف!
سربازى، مرد نمىسازد. فقط فرد را براى زندگى در یک کشور جهانسومى آماده مىکند.
- کاش مىدانستم به چه فکر مىکنى.
- همان بهتر که نمىتوانى! کاش خدا هم نمىتوانست.
بسه بارون!
خدایا دوش حمومت رو ببند.
- چرا اخبار گوش نمیدى؟
- مگه مجبورم آینه بگیرم دستم تا کثافتاى دوروبرم رو دوبرابر ببینم؟
خودم رو خیلى قبول دارم، ولى اگر همه آدمهاى دنیا شبیه <من< بودند، خداییش چه دنیاى کسالتبارى مىشد؟
اینقدر آرزوهایم کوچکند که خدا هم دلش نمىآید برآوردهشان نکند.
- اگه اخراجت کردند، کار دیگهاى هم بلدى برى سراغش؟
- میرم توى گروه " کارگران مشغول کارند " مسوول تکان دادن پرچم میشم.
- چه احساسی داری؟
- مثل این که شبه و برق رفته و همه جا تاریکه و من، خوابم میبره.
بیدار میشم میبینم عصر حجره و برقی نیست که بیاد.
با این همه آرزو، اگر اجل نکشدم، حسرت مىکشد.
- نیستی؟ کجایی؟ چکار میکنی؟
- فقط زندهام، فقط.
- زندهای؟
- فقط نفس میکشم، که اون هم غیرارادیه.
در آغوش توست که وجود خدا را حس میکنم.
سختترین کار دنیا که پس از آن همه کارها آسان میشود؛
گفتن کلمه « ببخشید » است.
بدشانسی رو میبینی. در دراماتیکترین وضعیتها، عقل و منطق نمیذاره تصمیم احساسی بگیرم.
به همین دلیله که از زندگیم لذت نمیبرم.
پرپرم کن.
هرچه داشتم، جز یکی را به پایت ریختم.
دیگر غرورم را از من نگیر.
منِ بیغرور، موجود بیارزشیست که لیاقت عشق تو را نخواهد داشت.
- دوسِت نداشته باشم؟
اگر قیچی چسباند و چسب پاره کرد، من هم میتوانم.
چه توقعاتی داری تو...
اگر غم و غصه دنیا به دلم هجوم بیاورند، اگر ماتم عالم بر سرم آوار شود، هیچیک مثل اشک ریختن تو نمیتواند من را به گریه بیاندازد.
گریه نکن تا زنده بمانم.
بقیه را نمیدانم ولی هویت ما با دشمنانمان تعریف میشود. در این اقلیم کسی که دشمن نداشته باشد، مرده بدانیدش.