با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

حسین یعقوبی، تخت بخواب، نشر چشمه

رحیمی مدتی رییس روابط عمومی بوده. بعد به خاطر ارسال بلوتوث مستهجن به یکی دو تا از کارمندان خانم، پرونده برایش درست کرده بودند که خودش معتقد بود پاپوش بوده. یک مدت رفته بوده شهرداری، اما به اتهام دریافت رشوه _رحیمی تأکید داشت که این یکی هم پاپوش بوده_ برایش پرونده درست کرده بودند و بعد از مدتی دادسرا و دادگاه، دست‌آخر دوباره به سازمان برگشته بود. یک توبیخ کتبی در پرونده‌اش درج شده بود و تأکید شده بود جایی مشغول به کار شود که اصلاً با خانم و پول و مسائل مالی سر و کاری نداشته باشد. مدیر کارگزینی هم او را به عنوان مسئول بایگانی متروکه‌ی سازمان منصوب کرده بود. رحیمی ننشته روی صندلی، یک سی‌دی درمی‌آورد.

«این رو الان از دست‌فروشی تو میدون گرفتم. فیلم مهمونی فوتبالیستائه. این کامپیوتراتون کدوم‌شون سی‌دی‌خورش بازه؟»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد