تاکنون هشت بحران علمی عمده رخ دادهاند، که دو مورد از آنها شهرت گستردهای نیز یافتهاند. نکتهی جالب توجه اینجاست که هر دوی این بحرانها – یعنی بحرانهای ناشی از دستیابی به انرژی اتمی و دستآوردهای فضایی – به حوزهی علوم فیزیک و شیمی مربوط بودهاند، نه زیستشناسی.
همین امر نیز انتظار میرفت، زیرا دانش فیزیک نخستین شاخه از علوم طبیعی بود که یکسره به شکل نو در آمد، و تا اندازهی بسیار زیاد از روش و بیان ریاضی بهرهمند گردید. شیمی نیز راهی را که فیزیک میپیمود، در پی آن دنبال میکرد، ولی زیستشناسی، این کودک عقبماندهی دانش، افتان و خیزان بسیار عقبتر از آنها لنگزنان پیش میرفت.
حتی در زمان نیوتن و گالیله نیز اطلاعات انسان، دربارهی ماه و دیگر اجرام آسمانی بیش از آنچه بود که دربارهی بدن خود میدانست. جریان بر این منوال بود، تا آنکه سرانجام در دههی پنجم قرن بیستم، این وضعیت دگرگون شد.
در دورهی پس از جنگ جهانی دوم پژوهشهای زیستشناسی که با کشف آنتیبیوتیکها شتاب گرفته بود، مرحلهی نوینی را از تکامل دانش زیستشناسی آغاز کرد. به یکباره زیستشناسی با امکانات مالی گسترده و شور و شوق فراوان شیفتگان این رشته روبهرو شد و سیلابی از کشفیات جدید سرازیر گردید:
داروهای آرامبخش، هورمونهای استروییدی، سازوکار شیمیایی دستگاه ایمنی، رمزهای وراثتی و... . تا سال 1953 نخستین عمل پیوند کلیه صورت پذیرفت؛ و تا 1958 اولین قرصهای ضدبارداری مورد آزمایش قرار گرفت.
گذشت زمانِ زیادی لازم نبود تا زیستشناسی به صورت پرشتابترین قلمروِ در حال گسترش دانش بشری درآید. میزان آگاهیهای بشر در این رشته هر ده سال دو برابر میشد و پژوهشگران آیندهنگر به طور جدی دربارهی دگرگون ساختن ژنها، کنترل فرآیند تکامل و قانونمند کردن ذهن سخن میگفتند، مفاهیمی که تا ده سال پیش از آن، سودای خامی بیش نبودند.
ولی با این همه، هنوز هم زیستشناسی با هیچ بحرانی روبهرو نشده بود. داستان «نژاد آندرومدا» برای نخستین بار به چنین بحرانی میپردازد.