با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

حسین یعقوبی، تخت بخواب، نشر چشمه

«... ببینم تا حالا به چیز فکر کردی... به احساس همذات‌پنداری با اشیای بی‌جان؟ مثلاً این‌که یه ماهیتابه‌ی چرب و چیلی وقتی توش آب‌جوش می‌ریزی چه حسی داره؟»
«چه حسی داره؟ دردش می‌آد؟»
«نه، واسه چی دردش بیاد؟ تو وقتی یه غذای چرب و چیلی می‌خوری و روش یه چایی داغ می‌خوری دردت می‌آد؟ کلّی هم حال می‌کنی!»

نظرات 1 + ارسال نظر
من... یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 ساعت 10:04 http://www.doorashena.blogsky.com

اول سلام
دوم. ...عالی بود عالی...
چه دیدگاه متفاوت. ...عادت کردیم به درد فکر کنیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد