با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

هر روز آقا خرگوشه

اگر بخواهم یک نمونه‌ی عینی از وجدان کاری بیاورم دست‌تان را می‌گیرم و می‌برم بوشهر، نبش آن وری دانشگاه خلیج فارس و عروسک‌پوش فست‌فود رافایل ۲ را نشان‌تان می‌دهم. از همین‌ها که دم در اغذیه‌فروشی‌ها، هر رقص و ژانگولری درمی‌آورند تا مشتری گرسنه را ترغیب به ورود کنند.

بله، می‌دانم که کار، عار نیست ولی در اندرون‌مان می‌دانیم که کار سطح پایینی‌ست و طبعاً حقوق خوبی هم نمی‌گیرد ولی... هر وقت رفتم این بنده‌ی خدا را دیدم که در سرما و گرما و شرجی بندر، مشغول بازی و خنداندن بچه‌هاست. با تمام وجود کارش را انجام می‌دهد گویی که عاشق این کار است. آقا خرگوشه‌ی ما با لحن کودکانه با بچه‌ها حرف می‌زند، بغل‌شان می‌کند، عکس یادگاری می‌گیرد و برای بچه‌های بغلِ مادر توی ماشین‌های عبوری دست تکان می‌دهد. حتا آن‌هایی را که ترسیده‌اند ناز و نوازش می‌کند که نترس نترس کارت دارم من خرگوشم و بی‌آزارم.

چند باری خواسته‌ام جلو بروم و بابت این حس مسوولیت از او تشکر کنم ولی هجوم اطفالی که محاصره‌اش کرده‌اند اجازه نداد.

پی‌نوشت یک: عکسش را ندارم، هر وقت گرفتم این مطلب را ویرایش می‌کنم.
پی‌نوشت دو: یک شب چند متر آن طرف‌تر، باب اسفنجی فست‌فود بغلی از فرط بیکاری و خلوتی، از زیر لباس مشغول خاراندن بیضتین بود!
نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 15:08

داریم هنوز از این آدمایی که عاشق کارشون باشن؟ ندیدم برادر

دوست شنبه 21 آذر 1394 ساعت 10:55

من دانشجوی دانشگاه خلیج فارس بودم و دو سه سال پیش فارغ شدم!
اون زمان به جای رافائل کنونی، فست فود کاکتوس اونجا بود و فروش نسبتا خوبی هم داشت ولی نه مثل رافائل کنونی.
در ضمن هات داگ های لیدوما چیزی دیگر بود برای عصرهای پنجشنبه که یک بوشهر بود و مردمی که روانه ساحل زیبایش بودند و همچنین عصرهای جمعه که غم سنگینی داشتیم...

لیدوما که هنوز معروفه و پررونق!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد