با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

شهر شب با مردم چشمک‌زنش

تازگی‌ها تفریحی پیدا کرده‌ام که خودم کلی لذت می‌برم از آن:
به خاطر شروع ترم جدید، رفت‌ و آمدم به بوشهر هفتگی شده. لابه‌لای کلاس‌ها، می‌روم شهر کتاب. پای قفسه رمان‌ها. این قدر می‌گردم تا یک رمان لاغر چاپ سال‌های پیش را پیدا کنم. از آن خوش‌خوان‌ها؛ مثل پلیسی-کارآگاهی‌ها ولی نه از عامه‌پسندهایی مثل امشب اشکی می‌ریزد.
این جور کتاب‌ها معمولاً به قیمت پشت جلدشان به فروش می‌روند، بدون برچسب. خیلی هم ارزان هستند. کمی گران‌تر از فلافل و ارزان‌تر از خلال سیب‌زمینی.
«شرلوک هولمز در محلول هفت‌ درصدی» و «از پست و بلند ترجمه‌»ی کریم امامی را زیر سه هزار تومان خریده‌ام. سری بعد هم می‌خواهم «سفر به مرکز زمین»ِ ژول ورن را دوباره بخرم و بخوانم.
هم‌آن طور که فیلم را در سینما نمی‌بینید تا بعدها دی‌وی‌دی‌اش را ارزان‌تر بگیرید کتاب‌ها را صبر کنید تا گرمای چاپ‌شان سرد شود بعد دست بگیرید.

نظرات 2 + ارسال نظر
محسن شنبه 10 آبان 1393 ساعت 17:29

آفرین بر شما و ایده هاتون

fateme یکشنبه 11 آبان 1393 ساعت 10:10

polesho midim

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد