با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

گزیده‌ی کتاب شروع یک زن

گزیده‌ی کتاب «شروع یک زن»
نوشته‌ی «فریبا کلهر»
نشر «ققنوس»

صفحه‌ی 6
اس‌ام‌اس دومش به یادم آورد که با وجود همه‌ی حرف‌های راست و دروغش، با وجود تمام رفتارهای صادقانه و فریب‌کارانه‌اش دلم برایش تنگ شده است و دارم برایش پرپر می‌زنم.
در این مدت سعی کرده بودم به او فکر نکنم و این فکر نکردن قطعاً برای تنبیه خودم و دست‌کم برای اذیت نشدن خودم بود.
و گر نه او که اصلاً ککش هم نمی‌گزید. خوش‌گذران‌ترین آدمی بود که دیده بودم. بمب خوشه‌ای می‌انداختند به فکر انگورچینی بود.

صفحه‌ی 7
با اس‌ام‌اس دوم دلم برای موهایش که هوز سیاه بود تنگ شد. برای حرف زدن شل و وارفته‌اش که انگار توی دهانش پر از ماست است تنگ شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد